سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوست خوب
درباره وبلاگ


سلام فقط دوس دارم بهتون خوش بگذره,همیشه سعی کردم حتی اگه ناراحتم خودمو شاد نشون بدم,پس بدو بدو شادی
لینک های ویژه
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 16
  • کل بازدیدها: 138874
چهارشنبه 90 مرداد 5 :: 8:32 عصر ::  نویسنده : مهدی

با سلام خدمت دوستان عزیزم ببخشید دیر شد.ادامه داستان

خلاصه فرمانده گفت به ضرب چهار (چپ-راست-چپ-راست(محکمتر))برید داخل کوچه همه ترسیده بودن"رفتیم که بریم یهو سرهنگ جانشین گفت وایسید"اینارو کجا میفرستی؟بدون تجهیزات نفرست"برگردوندنمون همه وایساده بودیم که یه خانومه اومد و گفت فرمانده کیه؟سرهنگ جانشین گفت منم"خانوم:آقا ماشینه منا داغون کردن یه کاری کنید.سرهنگ:ماشینتون چیه؟خانوم:پیکان"سرهنگ:پیکان که از رده خارجه"ماکه از خنده پکیده بودیم و خانومه هم مات و مبهوت جا گذاشت رفت.شب باحالی بود.فردای اون روز سردار رفت که با مردم صحبت کنه مردم حسابی خشمگین بودن و من بهشون حق میدم.بلاخره مردم با یه شرایطی راضی شدن.تا سه روز بعدشم ما اونجا بودیم فقط همینقد بگم اینقد خوابیدیم که خسته شده بودیم.ولی خوش گذشت با فرماندهی که همش میگفت من جومونگم گروه دامون پیش.(ببخشید به خاطر یه سری مسائل مجبور شدم نصفشو سانسور کنم)




موضوع مطلب :

شنبه 90 مرداد 1 :: 8:56 عصر ::  نویسنده : مهدی

خاطرات قسمت 1

آموزشی که هیچی بماند.امروز 20/11/89 رفتیم سر یگان همه را خط کردن بعد گفتن به خاطر 22 بهمن میفرستیمتون فرماندهی شهرستان(کلانتری) چون حکممون ستاد فرماندهی نیروی انتظامی بود.رفتیم کلانتری 13 ساعت 12 شب فرستادمون پاس پیاده خیلی باحال بود نم نم بارون با مردمی که رد میشدنو صدا میزدن چس ماه.ماکه تازه وارد بودیم فکر میکردیم خرتوخره رفتیم تو ساندویجی نشستیمو دبخور که یهو گشت اومد:چیکار میکنید دیوونه ها بیاید بیرون بینم آی به تنمون زهر شد خلاصه 22 بهمنم رد شدو برگشتیم یگان حالا میخوام داستانای یگانو بگم البته نه به ترتیب با عرض پوزش قروقاطی

6/2/90 فرمانده:..... درگیری شده آماده باشیم باید برید ....ساعت 11 با باتوم 40 نفر آدم نشستیم تو ماشین فک کردیم الکیه ساعت 12:45 .....:نصف بچه ها خواب بودن یهو دیدم یه نفر 100 متر جلوتر رفت تو کوچه بعد پشت بوما پراز آدم شد از آسمون آجر میومد.فرمانده: بخوابید کف اتوبوس.همینو که گفت یا بلوک خورد تو شیشه جلو شیشه ریخت روش همه ترسیده بودن فرمانه میگفت گاز بده لعنتی بگاز.رفتیم جلو تا رسیدیم به یگان ویژه که ماشینشونا آتیش زده بودن وحشتناک بود تو خیابون هر ده متر 30تا موتور رو هم دیگه ریخته شده بود و داشت میسوخت رسیدیم به سردار فرمانده گفت پیاده شید بی دلو جرعتا رفتیم پایین رفیقم که خیلی ترسیده بود گفت:دستشویی دارم. فرمانده:همینجا بکش پایین اومد بکشه پایین گفت نه برو پشته دیوار رفت بره پشت گفت نه تو باغچه دوباره گفت برو پشت.همه میخندیدیم وای چه وضعی بود.

این داستان ادامه دارد........




موضوع مطلب :

شنبه 90 مرداد 1 :: 8:16 عصر ::  نویسنده : مهدی

سلام خدمت دوستان گلم امیدوارم تعطیلات تابستون بهتون خوش گذشته باشه و بگذره. امروز یه تصمیم گرفتم لابد میگید چی؟از اونجایی که بنده سربازی هستم تصمیم گرفتم خاطرات سربازیمو براتون بنویسم.از کی؟همین امروز




موضوع مطلب :

سه شنبه 90 تیر 28 :: 5:34 عصر ::  نویسنده : مهدی

مردان آهنین در مراسم تشیع جنازه روح الله داداشی – تاسف بار

www.toppatogh.com | عکسهای تشیع جنازه مرحوم روح الله داداشی

 

www.toppatogh.com | عکسهای تشیع جنازه مرحوم روح الله داداشی

www.toppatogh.com | عکسهای تشیع جنازه مرحوم روح الله داداشی

www.toppatogh.com | عکسهای تشیع جنازه مرحوم روح الله داداشی

www.toppatogh.com | عکسهای تشیع جنازه مرحوم روح الله داداشی

www.toppatogh.com | عکسهای تشیع جنازه مرحوم روح الله داداشی




موضوع مطلب :

سه شنبه 90 تیر 28 :: 5:24 عصر ::  نویسنده : مهدی

کشته شدن روح الله داداشی




موضوع مطلب :

سه شنبه 90 تیر 28 :: 5:24 عصر ::  نویسنده : مهدی

سلام خدمت دوستان عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه دماغتونم چاق.من مسافرت بودم این خبر امروز بهم رسید درگذشت جانسوز روح اله داداشی را به همه مردم بخصوص جامعه ورزشکاران و ورزش دوستان تسلیت میگم واقعا جای تاسف داره.

 

 




موضوع مطلب :

دوشنبه 90 تیر 20 :: 10:2 عصر ::  نویسنده : مهدی

زندگی نامه فریدون مشیری
 

او شاعری است صمیمی و صادق که شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست.کلام مشیری ، منزه و محترم است. او شاعری است ادیب که در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ می کند.اندیشه هایش انسان دوستانه و نجیب است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف ترین و زیبا ترین واژه ها و تعبیرها سود می جوید.

فریدون مشیری در سی ام شهریور ماه 1305 در تهران به دنیا آمد. در دوران خردسالی به شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان و سال های اول دانشگاه ، دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد. آشنایی با قالب های شعرنو، او را از ادامه ی شیوه ی کهن بازداشت، اما راهی میانه را برگزید.

 

او شاعری است صمیمی و صادق که شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست.کلام مشیری ، منزه و محترم است. او شاعری است ادیب که در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ می کند.اندیشه هایش انسان دوستانه و نجیب است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف ترین و زیبا ترین واژه ها و تعبیرها سود می جوید.

 

مشیری، نه اسیر تعصبات سنت گرایان شد، نه مجذوب نوپردازان افراطی . راهی را که او برگزید، همان حالت ِ نمایان ِ بنیان گذاران شعر نوین ایران بود. به این معنا که، او شکستن قالبهای عروضی، و کوتاه و بلند شدن مصرع ها و استفاده ی بجا و منطقی قافیه را پذیرفته و از لحاظ محتوی و مفهوم هم با نگاهی تازه و نو به طبیعت، اشیاء، اشخاص و آمیختن آنها با احساس و نازک اندیشی های خاص خود، به شعرش چهره ای کاملاً مشخص داده بود .

 

استاد برجسته " دکتر عبدالحسین زرین کوب «درباره ی فریدون مشیری گفته است: «با چنین زبان ساده، روشن و درخشانی است که فریدون واژه به واژه با ما حرف می زند، حرف هایی که مال خود اوست، نه ابهام گرایی رندانه . شعر او سخن شاعری است که دوست ندارد در پناه جبهه ی خاص، مکتب خاص و دیدگاه خاص ، خود را از اهل عصر جدا سازد. او بی ریا عشق را می ستاید، انسان را می ستاید و ایران را که جان او به فرهنگ آن بسته است دوست دارد.»

 

 زندگی نامه فریدون مشیری 

فریدون مشیری در دوران شاعری خود، در هیچ عصری متوقف نشده، شعرش بازتابی است از همه ی مظاهر زندگی و حوادثی که پیرامون او در جهان گذشته و همواره، ستایشگر خوبی و پاکی و زیبایی و بیانگر همه ی احساسات و عواطف انسانی بوده و بیش از همه خدمتگزار انسانیت است.

 

فریدون مشیری، سال ها در برخی از مجلات معروف سال های گذشته همچون: ماهنامه سخن، مجله گشوده، سپید و سیاه قلم زده و همکاریی نزدیک با نشریات داشته است.

 

او در سال 1333 ، از دواج کرد و دو فرزند بنام های بهار و بابک داشت که هر دو دانشگاه را به پایان رسانده و در کنار آثار او، ثمره زندگی او بودند س.

 

کتاب های اشعار او بترتیب عبارتند از:

 

تشنه توفان، گناه دریا، نایافته، ابر و کوچه، بهار را باور کن، از خاموشی، مروارید مهر، آه باران، از دیار آشتی، با پنج سخن سرا، لحظه ها و احساس، آواز آن پرنده غمگین.

 

گزینه های اشعار او عبارتند از:

 

پرواز با خورشید، برگزیده ها، گزینه اشعار سه دفتر، دلاویزترین، یک آسمان پرنده، و همچنین برگزیده ای از کتاب اسرار التوحید به نام یکسان نگریستن.

 

وی در آبان ماه 1379 در سن 74 سالگی و بر اثر بیماری، چشم از جهان فرو بست




موضوع مطلب :

دوشنبه 90 تیر 20 :: 9:48 عصر ::  نویسنده : مهدی

very goood- (14).jpg





موضوع مطلب :

یکشنبه 90 تیر 19 :: 8:11 عصر ::  نویسنده : مهدی

سلام خدمت دوستان عزیزم نظر یادتون نره درباره ناز نازیها




موضوع مطلب :

یکشنبه 90 تیر 19 :: 8:10 عصر ::  نویسنده : مهدی

 

 

 




موضوع مطلب :

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >