سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوست خوب
درباره وبلاگ


سلام فقط دوس دارم بهتون خوش بگذره,همیشه سعی کردم حتی اگه ناراحتم خودمو شاد نشون بدم,پس بدو بدو شادی
لینک های ویژه
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 16
  • بازدید دیروز: 2
  • کل بازدیدها: 138039
جمعه 90 مهر 15 :: 11:24 صبح ::  نویسنده : مهدی

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آئینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم

عطر آوردم بر سرو بر سینه فشاندم
چشمانم را نازکنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم

گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز

او نیست که در مردمک چشم سیاهم
تا خیره شود عکس رخ خویش بیند
این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب
کو پنجه او تا که در آن خانه گزیند

من خیره به آئینه و او گوش به من داشت
گفتم که چسان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن، چه بگویم، که شکستی دل ما را




موضوع مطلب :

دوشنبه 90 مهر 11 :: 5:34 عصر ::  نویسنده : مهدی

http://best2fun.com/wp-content/uploads/2011/02/187897696456.jpeg

"شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند .
به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است .

سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود : باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی .
ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد ؟ پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد .
ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید : در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد به سرورتان بگویید اگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت .
پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند . به سخن دانای ایرانی ارد بزرگ : "برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید ."
ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود .




موضوع مطلب :

یکشنبه 90 مهر 10 :: 6:7 عصر ::  نویسنده : مهدی

سازنده ترین کلمه گذشت است
آن را تمرین کن

پرمعنی ترین کلمه ما است
آن را به کار بر

عمیق ترین کلمه عشق است
به آن ارج بده

بی رحم ترین کلمه تنفر است
با آن بازی نکن

خودخواهانه ترین کلمه من است
از آن حذر کن

ناپایدارترین کلمه خشم است
آن را فرو بر

بازدارنده ترین کلمه ترس است
با آن مقابله کن

با نشاط ترین کلمه کار است
به آن بپرداز

پوچ ترین کلمه طمع است
آن را بکش

سازنده ترین کلمه صبر است
برای داشتنش دعا کن

روشن ترین کلمه امید است
به آن امیدوار باش

ضعیف ترین کلمه حسرت است
حسرت کش نباش

تواناترین کلمه دانش است
آن را فرا گیر

محکم ترین کلمه پشتکار است
آن را داشته باش

سمی ترین کلمه شانس است
به امید آن نباش

لطیف ترین کلمه لبخند است
آن را حفظ کن

ضروری ترین کلمه تفاهم است
آن را ایجاد کن

سالم ترین کلمه سلامتی است
به آن اهمیت بده

اصلی ترین کلمه اعتماد است
به آن اعتماد کن

دوستانه ترین کلمه رفاقت است
از آن سو استفاده نکن

زیباترین کلمه راستی است
با آن روراست باش

زشت ترین کلمه تمسخر است
دوست داری با تو چنین شود؟!

موقر ترین کلمه احترام است
برایش ارزش قائل شو

آرامترین کلمه آرامش است
آرامش را دریاب

عاقلانه ترین کلمه احتیاط است
حواست را جمع کن

دست و پا گیر ترین کلمه محدودیت است
اجازه نده مانع پیشرفتت شود

سخت ترین کلمه غیر ممکن است
غیر ممکن وجود ندارد

مخرب ترین کلمه شتابزدگی است
مواظب پل های پشت سرت باش

تاریک ترین کلمه نادانی است
آن را با نور علم روشن کن

کشنده ترین کلمه اضطراب است
آن را نادیده بگیر

صبور ترین کلمه انتظار است
منتظرش بمان

با ارزش ترین کلمه بخشش است
برای بخشش هیچوقت دیر نیست

قشنگ ترین کلمه خوشرویی است
راز زیبایی در آن نهفته است

رسا ترین کلمه وفاداری است
بدان که جمع همیشه بهتر از یک فرد بودن است

محرک ترین کلمه هدفمندی است
زندگی بدون آن پوچ است

و

هدفمند ترین کلمه موفقیت است
پس پیش به سوی موفقیت




موضوع مطلب :

دوشنبه 90 مهر 4 :: 11:5 عصر ::  نویسنده : مهدی

اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو

گفتم که یک غزل بنویسم برای تو

احساس می کنم که کمی پیرتر شدم

احساس می کنم که شدم مبتلای تو

برگرد و هر چقدر  دلت خواست بد بگو

دل می دهم دوباره به طعم صدای تو

از قول من بگو به دلت   نرم تر شود

بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!

دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :

یک آسمان ،  بهانه ی باران برای تو

ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم

رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

 




موضوع مطلب :

دوشنبه 90 مهر 4 :: 11:0 عصر ::  نویسنده : مهدی

وقتی سکوت ِ دهکده  فریاد می شود
تاریخ  ، از انحصار ِ تو آزاد می شود

تاریخ  ، یک کتاب ِ قدیمی ست که در آن
از زخم های کهنه ی من یاد می شود

از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم
تا کی به اهل  ِ دهکده بیداد می شود؟

خاتون! به رودخانه ی قصرت سری بزن
موسی  ، دل  ِ من  است که نوزاد می شود

با این غزل  ، به مـُلک  ِ سلیمان رسیده ام
این مرد ِ خسته  ، همسفر ِ باد می شود

ای ابروان  ِوحشــی  ِتو لشکر ِ مغول!‏
پس کی دل  ِ خراب ِ من  ، آباد می شود؟

در تو هزار مزرعه  ،  خشخاش ِ  تازه است
آدم به چشـــــــــــــم های تو معتاد می شود




موضوع مطلب :

دوشنبه 90 مهر 4 :: 11:0 عصر ::  نویسنده : مهدی

بارانی ام , بارانی ام , بارانی از آتش

 یک روح بی پروا و سرگردانی از آتش

.

این کوچه ها , دیوارها , اصلاً تمام شهر

سوزان و من محبوس در زندانی از آتش

.

 اهل غزل بودم ، خدا یکجا جوابم کرد

 با واژه ای ممنوع  ، با انسانی از آتش

.

 بی شک سرم از توی لاکم در نمی آمد

 بر پا نمی کردی اگر طو فانی از آتش

.

 تا آمدی ، آتشفشانی سالها خاموش

 بغضش شکست و بعد شد طغیانی از آتش

.

 کاری که از دست شما هم بر نمی آمد

 من بودم و در پیش رویم خوانی ازآتش

.

 این روزها محکوم  ِ اعدامم به جرم عشق

 در انتظارم بشنوم   ، فرمانی از آتش




موضوع مطلب :

شنبه 90 مهر 2 :: 1:4 صبح ::  نویسنده : مهدی

http://www.adana.ir/wp-content/uploads/2011/07/mihan2fun.com-love12.jpg

ما شقایق های باران خورده ایم

سیلی نا حق فراوان خورده ایم

ساقه احساسمان خشکیده است

زخم ها از باد و طوفان خورده ایم !!!

تا چه بوده تاکنون تقصیرمان

تا چه باشد بعد از این تقدیرمان
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
یادش بخیر کودکی! قهر میکردیم تا قیامت ......

و لحظه ای بعد قیامت می شد.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
چه دردیست در میان جمع بودن


ولی در گوشه ای تنها نشستن....

به رسم دوستی دستی فشردن

ولی با هر سخن قلبی شکستن
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
آنان که عشق را می فهمند عذاب میکشند


و آنان که عشق را نمی فهمند عذاب میدهند.....!
@@@@@@@@@@@@@@@@
کسانی که به آنان عشق می ورزیم از بیشترین قدرت برای آزردن ما برخوردارند!
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
کاش تار بودم تا آهنک دوست داشتن را برایت بنوازم,



کاش خاربودم تا چشم دشمنانت را کور کنم,



کاش گل بودم تا وجود ناچیزم را تقدیمت کنم,



افسوس نه خارم, نه تارم, نه گلم,



هرچه هستم, دوستت دارم!

#################################

بیخودی پرسه زدیم،صبحمان شب بشود،بیخودی حرص زدیم،

سهممان کم نشود، ما خدا را با خود، سر دعوا بردیم،

و قسم ها خوردیم، ما به هم بد کردیم، ما به هم بد گفتیم،

ما حقیقتها را،زیر پا له کردیم،و چقدر حظ بردیم،که زرنگی کردیم،

روی هر حادثه ای ،حرفی از عشق زدیم،

از شما میپرسم،ما که را گول زدیم؟؟

####################

کاش میشد عشق را تفسیر کرد

خوابه چشمان تو را تعبیر کرد

کاش میشد همچون گلها ساده بود



سادگی را با تو عالمگیر کرد

کاش میشد در خراب آباد دل خانه احساس را تعمیر کرد

کاش میشد در حریم سینه ها عشق را با وسعتش تکثیر کرد





موضوع مطلب :